مطالعات کثیر مبتنی آزمایشگاهی نشان داده است که افراد در حالت گرسنگی نسبت به زمان سیری، بدن زنان بزرگتر را جذابتر ارزیابی میکنند. فرض بر این است که این قضاوتهای وابسته به سیری، قدرت توضیحی در مورد تفاوتهای فرهنگی در نگرش نسبت به چاقی زنان را به میان میآورند. در نتیجه به موجب آن، افرادی که در مناطق تحت استرس تغذیهای زندگی میکنند تمایل بیشتر و نگرش مطلوبتری نسبت به بدنهای بزرگتر دارند.
با این حال تا زمانی که محرکهای غیر از بدن زنانه نیز آزمایش شوند؛ این که فرض کنیم بدن زنان حوزه مناسب تغییرات قضاوت وابسته به سیری است که در زمینههای آزمایش مطالعه تحقیقاتی یافت میشود، کمی زود هنگام است. اگر مرزهای اثرات گرسنگی را به درستی مورد آزمایش قرار ندهیم و شواهد کاملی را مبنی بر صحت داشتن این فرضیه کسب نکنیم، نتایج تحقیقات با شکست مواجه میشوند. بر این اساس، ما قضاوتهای جذابیت بدن زنان و مردان را جمعآوری نمودیم که از نظر اندازه، سطوح مختلفی از چاقی را دربرمیگیرند و همچنین با تغییر در اندازه اجسام همراه است؛ بنابراین در مجموع سطح گرسنگی ۱۸۶ شرکتکننده گزارش شد. ما دریافتیم که به طور کلی محرکهای بزرگتر و عللالخصوص بدن زنان، توسط شرکتکنندگان گرسنهتر جذابتر ارزیابی میشود. این الگوها در زمینه فرضیه امنیت محیطی و تأثیر گرسنگی بر آن مورد بحث واقع میشود.
چاقی به ویژه در زنان، در برخی فرهنگها مطلوبتر از فرهنگهای دیگر در نظر گرفته میشود (Anderson, Crawford, Nadeau, & Lindberg, 1992; Brown & Konner, 1987; Ember, Ember, Korotayev, & de Munck, 2005). به نظر نمیرسد این تنوع در ایده آلهای بدن کاملاً قراردادی باشد، اما در عوض نشان دهنده الگوهای مربوط به متغیرهای زیست محیطی هستند. بنابراین، از نظر فرهنگی فرض میشود چاق شدن زنان به طور کلی در مناطقی که استرس تغذیهای بیشتری وجود دارد، مطلوب تر شناخته شده که شامل تنوع در عرضه غذا با ظرفیت محدود جهت ذخیره است (Anderson et al., 1992; Ember et al., 2005) در همین راستا، بررسیهای مقیاس بزرگ نشان میدهد که در کشورهای فقیرتر، چاق شدن در اقشار اجتماعی-اقتصادی بالاتر شایعتر است (McLaren, 2007; Sobal & Stunkard, 1989). بدین سان در کشورهایی که استرسهای تغذیهای وجود دارد، افراد ثروتمندتر چاقتر هستند و چاقی در زنان به احتمال زیاد مطلوب است، اما این موضوع در همه جا صادق نیست. در کشورهای ثروتمندتر، رابطه بین چاقی و وضعیت اجتماعی-اقتصادی در میان زنان وارونه است؛ به طوری که زنان از اقشار اقتصادی-اجتماعی پایینتر تمایل دارند چاقتر باشند (McLaren, 2007;McLaren, 2007;). به همین ترتیب، در کشورهای با درآمد بالا، زنان (اما نه مردان یا کودکان) در صورتی که ادراک بالاتری از ناامنی غذایی داشته باشند، وزن بدنشان بیشتر است (Nettle, Andrews, & Bateson, 2017).
درباره رابطه بین محیط و ایده آلهای چربی بدن توضیحی اکولوژیکی داده شده است. اگر ذخایر غذا ناامن باشد، آنگاه چاق بودن ممکن است نشاندهنده دسترسی بهتر افراد به منابع باشد و زنان بهتر میتوانند نوسانات موجود در غذا را طی زمان اندک حین باروری و پرورش فرزندان خود تحمل کنند (Anderson et al., 1992; Brown & Konner, 1987; Ember et al., 2005). بدین معنا که چاقی زمانی مفیدتر است که غذا کم باشد و این در ایده آلهای اندازه بدن نقش دارد. بنابراین، چاقی یک فرد، معایب افزایش وزن بدن را در مقابل نیاز به حفظ ذخیره کافی چربی با توجه به ارزیابی احتمال کمبود مواد غذایی در آینده جبران میکند. واکنش بیشتر بدن زنان (در مقایسه با مردان) برای افزایش وزن در مواجهه با عدم امنیت غذایی ممکن است نتیجه تفاوت جنسیتی در چاقی بیشتر (Nettleet al., 2017) یا تغییرات تطبیقی ویژه زنان به سمت تاریخچه سریع زندگی (Chen, 2017)، یا به دلیل هزینههای بیشتر برای تولید مثل زنان که از ذخایر کالری ناکافی ناشی میشود (Hill, Leyva, & DelPriore, 2017). برای توضیح اینکه چرا اندازه بدن به طور خود به خود با توجه به محیطهای مختلف تغییر میکنند به منطق سازگاری مربوط میشود که به موجب متغیرهای محیطی، اولویتها انتخاب میشوند (نگاه کنید به Roberts & Little, 2008).
به نظر میرسد تمایل به چاق شدن زنان در هنگام ناامنی غذایی مطلوبتر باشد. بنابراین، مردان در زمان گرسنگی به بدن زنانهی بزرگتر بیشتر علاقه دارند. بدین ترتیب در یک مطالعه، مردان گرسنه نقاشیهای زنان با وزن متوسط را جذابترین ارزیابی نموده در حالی که مردان در هنگام سیری، نقاشیهای زنان کموزن را جذابترین میدانند (Swami, Poulogianni, & Furnham, 2006). مردانی که میخواستند عصرانه بخورند، وزن ایدهآل را برای زنان (در مقیاس رتبهبندی 15 امتیازی، و همچنین بر حسب پوند در حالی که تخمین میانگین وزن یک زن بر حسب پوند را کنترل میکردند) نسبت به مردانی که بهتازگی غذا خورده بودند، سنگینتر اعلام کردند. وعده غذایی عصرانه، در حالی که رتبه بندی زنان از وزن ایده آل بدن مردان با وضعیت وعده غذایی آنان متفاوت نیست. (Nelson & Morrison, 2005). در مطالعات مشابه که از مردان خواسته شد دسته وزنی ایده آل برای زن خود انتخاب کنند (Pettijohn, Sacco, & Yerkes, 2009) یا به عکسهای زنان با شاخصهای توده بدنی مختلف امتیاز دهند (Swami & Tovee, 2006). آنان دریافتند که مردان گرسنه به زنان چاقتر یا زنان با BMI بالاتر نسبت به مردان سیر امتیازات مثبت بیشتری میدهند.
همچنین به نظر میرسد که مردان نه تنها در هنگام گرسنگی، بلکه در زمان دشواری و نامساعد بودن شرایط محیطی هم، زنان با BMI بالاتر را ترجیح میدهند.
به عنوان مثال یکی از عللی که باعث معطوف شدن توجه مردان به این موضوع شد میتواند به وضعیت مالی آنها وابسته باشد؛ مردانی که از نظر مالی فقیرتر بودند نسبت به مردان پولدار، وزن بدن ایده آل را برای یک زن بالاتر تعریف میکردند (Nelson & Morrison, 2005). طی مطالعات انجام گرفته مشخص شد مردانی که احساس فقر بیشتری داشتند، وزن ایدهآل بدن زنان (در مقیاس رتبهبندی ۱۵ درجهای) را بالاتر از مردانی که احساس ثروتمندی میکردند، بیان نمودند اما تحت شرایط مشابه، وزن ایده آل مردانه از سوی زنان تغییر نیافت. در مطالعات جداگانه، مردانی که سطح استرس آنها در موقعیتهایی مثل اجرای نمایش در مقابل دیگران (Swami & Tovee, 2012) یا حضور در یک کمپ آموزشی ارتش (Batres & Perrett, 2016) افزایش یافته است، یا به آنها گفته میشود که با یک مشکل خطرناک برخورد خواهند کرد (Reeve, Kelly, & Welling, 2016)، تصاویر زنان با شاخص توده بدنی بالاتر را جذابتر از مردان در شرایط کنترل ارزیابی کردند. از سویی دیگر در پژوهشهای مشابهی که بر روی زنان انجام گرفت و به آنها گفته شد که با یک مشکل خطرناک برخورد خواهند کرد، گزارش شد که بیشتر زنان به مردانی با توده عضلانی بالاتر جذب میگردند. مطالعهی فرضیه مربوط به اندازه بدن ایدهآل زنان توسط شرکتکنندگان زن و مرد از جوامعی با موقعیتهای منابع مختلف نشان داد که قوم زولو (گروهی از اقوام افریقای جنوبی، عمدتاً ساکن در منطقۀ کوازولو با پیشینه تحصیلی محدود و شاغل در کارهای کمدرآمد) رتبهبندی زیبایی بالاتری به بدن زنان چاق و دارای اضافه وزن میدهند، در حالی که زولوهایی که از آفریقای جنوبی به بریتانیا نقل مکان کرده بودند تمایل کمتری به بدن زنان بزرگتر داشتند و اتباع بریتانیا (چه سفیدپوست و چه آفریقایی تبار) رتبه پایینتری را به بدنهای بزرگتر میدادند (Tovee, Swami, Furnham, & Mangalparsad, 2006). به طور گسترده مردم مناطقی با وضعیت اجتماعی-اقتصادی ضعیفتر، اندامهای چاقتر را ترجیح میدهند (review in Swami, 2015). بنابراین به طور کلی، تصور میشود که افراد هنگام گرسنگی و زمانی که از طرق دیگر تحت استرس هستند، به بدنهای بزرگتر و چاقتر زنان تمایل بیشتری دارند.
اکثر مطالعات در مورد تأثیر گرسنگی (یا سایر عوامل استرس زا) بر قضاوتهای ایده آل بدن مبتنی بر آزمایشگاه بر روی بدن زنان و رتبه بندی توسط مردان متمرکز شدهاند.
در حقیقت دلیل این فرضیه، یک واکنش تطبیقی به فشارهای محیطی میباشد، همانطور که در فرضیه (Nettle et al., 2017) و ایدههای تحقیقاتی مرتبط بیان شده است (به Anderson et al., 1992; Brown & Konner, 1987; Ember et al., 2005). همچنین فرض بر این است که بدن زنان معیار مناسب یا واقعی (Millikan, 1984) تغییرات قضاوتی وابسته به سیری یا گرسنگی است که در زمینههای آزمایش مطالعه پژوهشی یافت میشود.
با این وجود، طرحهای مطالعاتی که صرفاً به تأثیر گرسنگی (یا سایر عوامل استرسزا) بر قضاوت بدن زنان میپردازند، توجهشان تنها به اثرات گرسنگی معطوف میگردد درحالی که تغییرات مبتنی بر گرسنگی، خود در یک دسته بندی گستردهتر قرار میگیرد. (Swami et al., 2006) و ممکن است مستحق توضیحات اضافی یا تجدید نظر شده باشد.
با این حال، این سوال که آیا گرسنگی درک نسبت ایده آل سایر محرکها را تغییر می دهد یا نه، توجه محدودی را به خود جلب نموده است. تنها تحقیقی که ما از آن آگاه هستیم و تأثیر گرسنگی را بر رتبه بندی زنان از اندازه بدن مردان در یک محیط کنترل شده بررسی کرد تأثیر قابل توجهی از گرسنگی پیدا نکرد، اگرچه شرکتکنندگان باید از یک مقیاس ۱۵ امتیازی برای نشان دادن وزن یک مرد ایدهآل در مقایسه با مرد معمولی استفاده مینمودند یا تخمینی از وزن به پوند از مرد متوسط و یا ایدهآل را ارائه میکردند (Nelson & Morrison, 2005; Pettijohn et al., 2009). با این وجود این متغیرهای وابسته، تفاوتهای چربی بدن، توده عضلانی، هیکل و قد را جمعآوری میکردند.
در یک مطالعه تحقیقاتی دیگر (Swami et al., 2006) نشان داده شد که بین گرسنگی مردان و ترجیح آنها برای اندازه بدن زن ارتباط وجود دارد، اما این دو نوع محرک را در یک مطالعه با شرکتکنندگان مشابه مقایسه نشد. در هر مطالعه فقط از ۵ محرک شیئی استفاده گردید. به صورت گستردهتر در مورد اینکه چگونه سایر عوامل استرسزا مانند وضعیت اقتصادی اجتماعی بر قضاوتها و نظرات آنها درباره اندازه بدن تأثیر میگذارند (review in Swami, 2015) و همچنین به طور کلی بر رتبهبندی مردان از بدن زنان متمرکز شده است. بر این اساس، با طراحی آزمایشی منبی بر اینکه آیا گرسنگی بر رتبهبندی بدن (بهویژه بدن زنان) تأثیر میگذارد، اما نه سایر محرکها، مرزهای تأثیر گرسنگی را که قبلاً ذکر شد بر قضاوتهای آزمایشگاهی اندازه بدن بررسی میکنیم. ما قضاوتهای جذابیت مردان و زنان را در مورد بدن مردان، بدن زنان و اشیاء، همراه با میزان گرسنگی آنها ارزیابی نمودیم. پیرو تحقیقات قبلی (Nelson &Morrison, 2005; Pettijohn et al., 2009; Swami & Tovee, 2006; Swami et al., 2006)، شرکتکنندگان را شخصاً نزدیک به یک رستوران دانشگاه در حوالی وقت ناهار استخدام کردیم تا از تنوع گسترده اطمینان حاصل کنیم. در سطوح گرسنگی؛ ما همچنین برای اطمینان از یک نمونه بزرگ به صورت آنلاین استخدام کردیم. ما از نرمافزار عکسهای واقعگرایانه استفاده کردیم که تصاویری از تغییرات چاقی بدنهای مرد و زن و تصاویر اجسامی که اندازههایشان تغییر مییافت ارائه میکرد. اگر دامنه واقعی تغییرات ناشی از گرسنگی، چاقی بدن (و به ویژه چاقی بدن زنانه) باشد انتظار داریم که مرزی بین قضاوت بدن و اشیا پیدا کنیم:
گرسنگی باید ارتباط مثبتی با بدنهای چاقتر (به ویژه بدن زنان چاقتر) داشته باشد، اما نباید بر اشیاء اثر بگذارد. از سوی دیگر، اگر رابطهای که قبلاً بین گرسنگی و ترجیح برای داشتن بدنهای چاقتر (بهویژه بدنهای چاقتر زنانه) توضیح داده شد، حوزه واقعی تغییرات ترجیحی ناشی از گرسنگی نباشد، آنگاه ما انتظار داریم که شاهد تاثیر گرسنگی بیشتر بر محرکها به تنهایی نسبت به بدن باشیم.
مواد و روش ها
شركت كنندگان
برای اطمینان از تنوع گسترده در سطوح گرسنگی، شرکتکنندگان بهصورت آنلاین از طریق نمونهگیری تصادفی (“نمونه آنلاین”) و همچنین شخصاً در نزدیکی رستوران دانشگاه در شمال شرقی انگلستان (“نمونه دانشگاه”) انتخاب شدند تا حجم نمونه افزایش یابد. پژوهش آنلاین از طریق رسانهها و تماسهای اجتماعی توسط نویسندگان سوم و چهارم هنگامی که آنها نیز در همان دانشگاه شمال شرقی انگلستان مستقر بودند تبلیغ شد بنابراین یک گروه مشابه به نمونه دانشگاه برای این پژوهش انتخاب شد. حجم نمونه هدف بر اساس مطالعه قبلی (Swami & Tovee,2006) بود که از ۶۱ شرکت کننده استفاده کرد اما هدف ما حداقل ۱۲۸ شرکت کننده بود. جمعآوری دادهها نیز توسط زمان دو نفر از نویسندگان محدود گردید. نمونه نهایی شامل ۱۸۶ پاسخ کامل (۱۰۰ پاسخ از نمونه دانشگاه و ۸۶ پاسخ از نمونه آنلاین) بود. نمونه شامل ۱۰۵ زن و ۸۱ مرد با میانگین سنی ۲۶.۲۸ سال (انحراف معیار = ۱۱.۹۲ سال) بود. از چهار مقاله منتشر شده که نزدیکترین مقاله به مقاله ما هستند، نمونه ۱۸۶ نمونه ما در سه مورد از آنها بیشتر است (Pettijohn et al., 2009. ۲۰۰۹: n از ۱۶۲؛ Reeve et al. ۲۰۱۶: n از ۱۰۳، Swami & Tovee ، ۲۰۰۶: n از ۶۱) و از حجم نمونه استفاده شده در دو مورد از چهار مطالعه مقاله دیگر (Nelson & Morrison, 2005) فراتر می رود، که از ۱۸۱ تا ۵۵۴ شرکت کننده متغیر است. با توجه به تحلیل بیزی (Wagenmakers, 2007)، ما تحلیل توانی را انجام نمیدهیم. ما فواصل اطمینان را برای کمک به تفسیر اثرات واقعی ارائه میکنیم.
طراحی
به دنبال تحقیقات قبلی درباره گرسنگی و قضاوت محرکهای بدن (Nelson & Morrison, 2005; Pettijohn et al., 2009; Swami & Tovee, 2006; Swami et al., 2006)، ما از یک طرح غیرتجربی بین آزمودنیها استفاده کردیم. ما طراحی نمونهگیری خود را از طریق مدلسازی سلسله مراتبی محاسبه میکنیم (به تجزیه و تحلیل دادهها مراجعه کنید).
روش و مواد
آنالیزهای اساسی برای این مطالعه در http://osf.io/t6kc، جایی که مواد، تجزیه و تحلیلها و انحرافات جزئی از پیش ثبت نام در دسترس بوده، از قبل ثبت شده است و توسط کمیته اخلاق دانشگاه محل انجام آن تایید گشته. پژوهش به صورت آنلاین راهاندازی شد و نمونه آنلاین مستقیماً از یک لینک به آن دسترسی پیدا کرد، در حالی که دسترسی به نمونه دانشگاه از طریق رایانه لوحی دستی امکان پذیر بود. تحقیقات قبلی دادههای مربوط به قضاوتهای شکل بدن زنان را که از مطالعات آزمایشگاهی دانشجویان روانشناسی در مقطع کارشناسی جمعآوری شده بود، با دادههای جمعآوریشده از بازدیدکنندگان صفحات وب روانشناسی آنلاین که توسط همان دانشگاه جمعآوری شده بود، مقایسه کرد و نشان داد که نتایج روشهای جمعآوری دادههای آنلاین و آفلاین با یکدیگر در تعادل بودند. (Krantz, Ballard, & Scher, 1997).
روشهای جمعآوری دادههای آنلاین دارای مزایای قابلتوجهی از نظر ارائه دسترسی راحتتر به حجم نمونه بزرگتر میباشند (Krantz & Dalal, 2000). پس از ارائه رضایت آگاهانه، شرکت کنندگان برخی از دادههای اولیه دموگرافیک اجتماعی (شامل سن و جنسیت) را اعلام نموند و سپس ۴۴ جفت تصویر ایجاد شده توسط رایانه را به عنوان محرک، رتبه بندی کردند (به شکل ۱ مراجعه کنید). هیچ یک از مطالبی که قبل از Debrief ارائه شد (آگهی استخدام و برگه اطلاعات شرکت کننده) گرسنگی را به عنوان متغیر مورد علاقه ذکر نکردند. محرکهای تصویر در DAZ Studio 4.6 ایجاد گشته و در Lux Render 1.3 رندر شدهاند تا نور، سایهها و بازتابهای واقعی را ارائه و نمایش دهند. DAZ Studio، مدلهای استاندارد بدنه پایه را ارائه نموده که ابعاد آنها قابل تغییر است. مدلهای بدنه پایه دارای ۳۲۰ کنترل برای دستکاری فرم بدن زیر گردن هستند که ۱۶ مورد از آنها ویژگیهای تمام بدن مانند چاقی را تغییر میدهند. برای ایجاد محرکهای بدن زن از مدل پایه ویکتوریا ۶ (از مجموعه مدل جنسیس ۲) استفاده نمودیم. ما معیارهای اندازهگیری بدن را از دادههای جمعآوریشده از مجموعه دادههای بررسی سلامت انگلستان (HSE: Health Survey for England) ۲۰۰۸ (بهداشت و عمومی، ۲۰۱۳) انتخاب کردیم تا مدل پایهای زن را تغییر داده و بتوانیم میانگین شکل بدن (قد، طول پا، دور سینه، زیر سینه، سینه، کمر و باسن) را برای زنان سفید پوست بین ۱۸ تا ۳۵ سال منعکس کنیم. جهت ایجاد محرکهای بدن مرد، از حالت پایه مایکل ۶ (جنسیس ۲) استفاده کردیم. ما از دادههای HSE انگلستان برای اصلاح مدل پایه مردانه استفاده کردیم تا میانگین شکل (قد، دور کمر و دور باسن) را برای مردان سفیدپوست بین ۱۸ تا ۳۵ سال منعکس کند. برای ایجاد ۱۱ تصویر مرد و ۱۱ تصویر زن که به طور سیستماتیک از چاقی کمتر به بیشتر تغییر می کردند (برای سبکترین و سنگینترین محرک به شکل ۱ مراجعه نمایید).
شکل ۱. نمونههایی از بدن مرد، زن و دو نوع محرک شیئی. کوچکترین و بزرگترین محرک از هر نوع نمایش داده شده است.
استفاده از مدلهای CGI برای شبیهسازی توزیع چربی به روشی واقعبینانه با افزایش چاقی یافت شده است (Cornelissen, McCarty, Cornelissen, & Tovee, 2017). هفت شیء (صندلی، ساعت، دیگ، مدفوع، فنجان چای، گلدان یا لیوان نوشیدنی) وجود داشت که در نسخههای کوچک، متوسط و بزرگ، از کتابخانه استاندارد DAZ تهیه شده بودند. هر شیء با استفاده از اصلاح کننده مقیاس جهانی تغییر داده شد که برای رندرهای کوچک، متوسط و بزرگ به ترتیب روی ۰.۷۵، ۱.۰ و ۱.۲۵ تنظیم شد. در صورت لزوم، محرکهای تصویر موجود روی یک تصویر میز کناری که از فروشگاه آنلاین DAZ تهیه شده بود، به تصویر کشیده شد (به شکل ۱ مراجعه نمایید). به شرکت کنندگان یک جفت تصویر داده شد که شامل دو بدن مرد، دو بدن زن یا دو شیء بود.
تصاویر هر دو عکس همیشه یکسان بودند و تنها از نظر ابعاد و اندازه با هم تفاوت داشتند (به عنوان مثال، تصویر یک گلدان همیشه با تصویر یک گلدان با اندازه متفاوت جفت میشد)، بدین معنی که قضاوتها بر اساس اندازه بود، نه سایر متغیرهای بالقوه مانند روشنایی یا رنگ. حالت محرکهای تصویر (با بازوهای کشیده شده) با آنچه که معمولاً در هنر استفاده میشود مطابقت دارد (به عنوان مثالBrooks, Shelly, Jordan, & Dixson, 2015; Cornelissen et al., 2017). هر دو تصویر و نحوه قرار گیری آنها در راست یا چپ به صورت تصادفی ارائه شد. عکسهای بدن که به طور جفت جفت ارائه شده بود سه یا چهار اندازه از هم فاصله داشتند، در مجموع ۱۵ جفت تصویر از بدن مرد و ۱۵ جفت از بدن زن بود. هر یک از هفت شیء در دو اندازه (یعنی جفت بزرگ با متوسط یا متوسط با جفت کوچک) نشان داده شد که در مجموع ۱۴ جفت شیء بود، به طوری که تقریباً تعداد یکسانی از محرکها در هر گروه وجود داشت (بدن مرد، بدن زن و اشیاء). هر جفت محرک در به همراه این سوال مطرح شد که “کدام تصویر جذاب تر است؟” قضاوتهای جذابیت برای مطابقت با کار قبلی به دست آمد (Swami &Tovee, 2006, 2012; Swami et al., 2006)و از همان سؤال جهت ارزیابی سازگاری تمام انواع تصاویر استفاده شد. پس از ارائه رتبهبندی برای هر جفت تصویر، شرکتکنندگان میزان گرسنگی، شادی، استرس و عصبانیت خود را در چهار مقیاس که از ۰ (“نه خیلی”) تا ۱۰۰ (“بسیار”) بود را نشان دادند. سه سوال در مورد خلق و خو صرفاً برای پنهان کردن اینکه گرسنگی معیار کلیدی علاقه است در نظر گرفته شد. ترتیب هر چهار سوال به صورت تصادفی انتخاب گردید. ما انتخاب کردیم که از گرسنگی گزارش شده استفاده نماییم؛ زیرا سیستمهای پاسخ رفتاری، فیزیولوژیکی و ذهنی زیربنایی گرسنگی به طور ضعیفی با هم مرتبط هستند (Wardle, 1987). هیچ گرسنگی واقعی وجود ندارد که نشان دهنده نیاز بدن به کالری باشد و در حقیقت، پارادوکس گرسنگی-چاقی پدیده ای است که همزیستی حالتهای همنام را توصیف میکند (Scheier, 2005). گرسنگی منبع معتبری از اطلاعات است و گزارشهای گرسنگی در مقیاس رتبهبندی واحد قبلاً به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفته است y (Nelson & Morrison, 2005; Pettijohn et al., 2009; Swami & Tovee, 2006; Swami et al., 2006; Xu, Schwarz, & Wyer, 2015). در نهایت از شرکت کنندگان پرسیده شد که آیا در یک ساعت آخر غذا خوردهاند یا خیر. مطالب در چارچوب علوم باز (http://osf.io/t6k 4) موجود است.
تحلیل دادهها
تمام تجزیه و تحلیل ها در R 3.3.1 (تیم هسته توسعه R، 2008) انجام گرفت. طرح آنالیز در (http://osf.io/t6kc4) از قبل ثبت شده بود. تحلیلهای کلیدی ما از مدلهای رگرسیون بیزی سلسله مراتبی پیروی میکنند که در آن محرک انتخاب شده به عنوان آزمایش برنولی (محرک بزرگتر انتخاب شده یا نشده)، با استفاده از بسته «BRMS» در R مدلسازی شده است (Buerkner, 2015). ما شش مدل با ساختار تصادفی فوقالذکر اما با اثرات ثابت متفاوت ساختیم: یک مدل پوچ (فقط رهگیری)، یک مدل با تمام اثرات اصلی (گرسنگی، دسته محرک، و جنسیت رتبهدهنده)، سه مدل با تعاملات دو طرفه (گرسنگی × دسته محرک، گرسنگی × جنسیت، جنسیت × دسته محرک) و مدلی با تعامل سه طرفه (گرسنگی × جنسیت × دسته محرک). گرسنگی موضوع اصلی و اساسی آنالیزهای ما بود. ما مدل مناسب را برای این شش مدل از طریق معیارهای اطلاعاتی ارزیابی کردیم (WAIC, LOOIC; Vehtari, Gelman, & Gabry, 2017). از نظر تناسب، تفاوتهای بین مدلها را میتوان تقریباً با توجه به قوانین کلی زیر تفسیر نمود:
تفاوت (D) از ۱ تا ۲ واحد، اختلاف چندانی نسبت به صفر ندارد، تفاوت بین ۴ و ۷ واحد پشتیبانی قابل توجهی را برای یک مدل جایگزین ارائه داده و اختلاف بیش از ۱۰ واحد پشتیبانی کامل را برای حالت جایگزین ارائه میدهد (Burnham & Anderson, 2002, 2004; Raftery, 1995).
نتیجهگیریهای مبتنی بر WAIC و LOOIC سازگار با یکدیگر بودند، بنابراین ما فقط نتایج را بر اساس WAIC ارائه میکنیم. همانطور که مستنی توصیف کرد (2017) تخمین هر مدل بر اساس چهار زنجیره انجام گرفت که هر کدام شامل ۴۰۰۰ تکرار (۲۰۰۰ تکرار برای سرگرمی و آماده شدن) با استفاده از پیشینههای اطلاعاتی ضعیف بود. برای کمک به شناسایی مدل، پارامتر d را روی ۰.۹ تنظیم کردیم (Buerkner, 2015). ما همگرایی را با Rb بررسی کردیم (نزدیک به ۱ با برخی استثنائات جزئی برای برخی از اثرات تصادفی؛ به http://osf.io/t6kc4 مراجعه نمایید). برای مدل نهایی، ما تخمین پارامترهای ثابت و ۹۵% فواصل معتبر را گزارش میکنیم. مدلهای دیگر، تحلیلهای اضافی و بررسیهای بیشتر در http://osf.io/t6kc4 گزارش شدهاند.
نتایج
خلاصه توصیفی
میانگین سطح گرسنگی گزارش شده در مقیاس ۱۰۰-۰ ما ۴۳.۸۸ (۳۰.۸۸SD = ) بود. ۷۷ شرکتکننده گزارش دادند که در یک ساعت گذشته غذا خوردهاند، در حالی که ۱۰۹ نفر غذا نخوردهاند. محرکها به صورت جفت ارائه شدند. محرک بزرگتر در هر جفت در ۵۸% مواقع برای اشیا (میانگین نسبت انتخابی = ۰.۵۸، انحراف معیار = ۰.۴۹)، در ۵۰% مواقع برای بدن مردان (میانگین نسبت انتخاب شده = ۰.۵۰، ۰.۵SD = ) و در ۵۲% مواقع برای بدن زنان (میانگین نسبت انتخاب شده = ۰.۵۲، ۰.۵SD = ) بود.
آیا میزان گرسنگی گزارش شده در ارتباط با وعده غذایی در یک ساعت پایانی میباشد؟
افرادی که در یک ساعت آخر غذا خورده بودند به میزان قابل توجهی گرسنگی کمتری را گزارش کردند
(M = 56.62, SD = 29.37), t (181.86) = 8.00, p < .0001, Cohen’s d = 1.14 with 95% CI = [0.83, 1.46].
مقایسه مدل رگرسیون بیزی سلسله مراتبی
روش انتخاب مدل نشان داد که همه مدلها از یک مدل تهی (WAIC: 10455.96، همه DWAIC > 10) عملکرد بهتری داشتند، به استثنای مدلی با تعامل دو طرفه بین جنسیت و گرسنگی (WAIC: 10454.98، ΔWAIC = 0.98)، که نشان میدهد شواهد اندکی مبنی بر تفاوت اثرات گرسنگی بر ترجیحات محرکها برای مردان در مقایسه با زنان است، وجود دارد. مدلی با تعامل سه طرفه دارای کمترین WAIC (10424.42) بود، اما این مدل با یکی از مدلهای تعامل دو طرفه بین دسته محرک و گرسنگی بر روی محرک انتخاب شده، همتراز بود (WAIC = 10426.51، ΔWAIC = 2.09). مدل تعامل دو طرفه به طور جزئی بهتر از مدل اثرات اصلی (WAIC = 10427.84، ΔWAIC = 3.42) عمل کرد. بنابراین ما از روی گزارش نتایج حاصل از مدل اثرات اصلی، مدل با تعامل دو طرفه (رده محرک و گرسنگی) و مدل با تعامل سه طرفه (محرک دسته × گرسنگی × جنسیت) تصمیم گرفتیم. تمام این سه مدل بهتر از مدل تهی پشتیبانی میشوند، اما هیچ دلیل قانعکنندهای وجود ندارد که بتواند یکی از این سه مدل را ارجحتر و بهتر از دیگری قرار دهد.
جدول ۱. برآورد پارامترهای ثابت و آمارهای همزمان برای مدل اثرات اصلی
Cl بالایی | Cl پایینی | SE | تخمین | متغیر | |
۰.۴۲۶۵ | ۰.۱۳۹۰ | ۰۸۷۶. | ۰.۲۸۲۷ | رهگیری | ۱ |
۰.۲۸۲۵ | ۰.۰۵۰۰ـ | ۱۰۱۶. | ۰.۱۱۵۵ | جنسیت مذکر | ۲ |
۰.۰۱۱۰ | ۰.۰۰۴۷ | ۰۰۱۹. | ۰.۰۰۷۸ | گرسنگی (اصلی) | ۳ |
۰.۱۳۴۸ـ | ۰.۳۳۸۲ـ | ۰۶۲۶. | ۰.۲۳۶۳ـ | دسته: بدن زنانه | ۴ |
۰.۲۰۹۶ـ | ۰.۴۰۷۱ـ | ۰۶۰۱. | ۰.۳۰۷۶ـ | دسته: بدن مردانه | ۵ |
پارامترهای مدل از مدل اثرات اصلی
جدول ۱ اثرات اصلی (ثابت) مدل را نشان میدهد. مدل اثرات اصلی از اثر گرسنگی پشتیبانی میکند: شرکتکنندگان گرسنهتر، بیشتر محرکهای بزرگتر را انتخاب میکنند (شکل ۲ را ببینید). همچنین یک اثر اصلی از نوع محرک وجود داشت: شرکتکنندگان محرکهای بزرگتر را در مقوله شیء، بیشتر از گروه بدن مرد یا زن انتخاب میکنند (شکل ۳ را ببینید). جنسیت هیچ تاثیری بر انتخاب یا عدم انتخاب محرک بزرگتر نداشت.
پارامترهای مدل از مدل تعامل دو طرفه
مدل تعامل مجدداً تأثیرات اصلی گرسنگی و دسته محرک را بر محرک انتخابی نشان داد (جدول ۲، شکل ۲ و ۳). ۹۵% فواصل معتبر بیزی با ۰ همپوشانی ندارند. با این حال، این تأثیرات بیشتر توسط تعامل بین دسته محرک و گرسنگی مشخص شد (شکل ۴).
شکل ۲. نمودار اثرات حاشیهای سطح گرسنگی (مرکز) در برابر نسبت محرکهای بزرگتر که جذابتر ارزیابی میشوند، با فاصله اطمینان ۹۵٪.
شکل ۳. نمودار اثرات حاشیهای نسبت محرکهای بزرگتر که در هر دسته جذابتر ارزیابی میشود، با فاصله اطمینان ۹۵٪.
جدول ۲. برآورد پارامترهای ثابت و آمارهای همزمان برای مدل تعاملی
Cl بالایی | Cl پایینی | SE | تخمین | متغیر | |
۰.۴۵۴۵ | ۰.۲۱۰۰ | ۰۷۴۶. | ۰.۳۳۳۶ | رهگیری | ۱ |
۰.۰۰۹۹ | ۰.۰۰۱۷ | ۰۰۲۵. | ۰.۰۰۵۸ | گرسنگی (اصلی) | ۲ |
۰.۱۳۰۳- | ۰.۳۴۰۸ـ | ۰۶۳۹. | ۰.۲۳۵۳ـ | دسته: بدن زنانه | ۳ |
۰.۲۰۸۸ـ | ۰.۴۰۶۳ـ | ۰۶۰۵. | ۰.۳۰۷۳ـ | دسته: بدن مردانه | ۴ |
۰.۰۰۸۶ | ۰.۰۰۱۲ | ۰۰۲۲. | ۰.۰۰۵۰ | گرسنگی (اصلی) × دسته: بدن زنانه | ۵ |
۰.۰۰۵۱ | ۰.۰۰۱۹ـ | ۰۰۲۱. | ۰.۰۰۱۶ | گرسنگی (اصلی) × دسته: بدن مردانه | ۶ |
پارامترهای مدل از مدل تعاملی سه طرفه
مدل با اثر تعامل سه طرفه (جدول ۳) نشان داد که فاصله ۹۵٪ برای تضاد بین مقوله مرجع (گرسنگی x جنسیت: زن x مجموعه: شیء) و گرسنگی x جنسیت: مذکر x دسته: بدن زن شامل ۰ نبود. بنابراین، تأثیر گرسنگی بر قضاوت بدن زنان در مقابل اشیاء بین زنان و مردان متفاوت است. در حالی که قضاوت مردان در مورد بدن زنانه و اشیاء به روشی مشابه تحت تأثیر گرسنگی قرار میگیرد (بزرگتر در هنگام گرسنگی ترجیح داده میشود)، گرسنگی در زنان باعث میشود که بدن زنان بزرگتر را ترجیح دهند، اما هیچ تأثیر قابلتوجهی بر قضاوت آنها در مورد اشیا نداشت. همانطور که در شکل ۵ نشان داده شده است، دسته محرک برای مردان تفاوت چندانی نداشت.
شکل ۴. نمودار اثرات حاشیهای رابطه بین گرسنگی و نسبت محرکهای بزرگتر که بر اساس دسته بندی مختلف جدا شدهاند و با فاصله اطمینان ۹۵% جذابتر ارزیابی میشود.
جدول ۳. برآورد پارامترهای ثابت و آمار همزمان برای مدل تعاملی سه طرفه
Cl بالایی | Cl پایینی | SE | تخمین | متغیر | |
۰.۴۱۸۹ | ۰.۱۲۳۶ | ۰۸۹۸. | ۰.۲۷۱۲ | رهگیری | ۱ |
۰.۲۷۰۷ | ۰.۱۱۰۷ـ | ۱۱۵۷. | ۰.۰۷۹۶ | جنسیت مذکر | ۲ |
۰.۰۰۷۵ | ۰.۰۰۳۷ـ | ۰۰۳۴. | ۰.۰۰۱۹ | گرسنگی | ۳ |
۰.۱۲۷۹ـ | ۰.۳۷۹۵ـ | ۰۷۶۶. | ۰.۲۵۳۰ـ | دسته: بدن زنانه | ۴ |
۰.۱۸۰۰ـ | ۰.۴۱۸۳ | ۰۷۲۳. | ۰.۲۹۹۰ـ | دسته: بدن مردانه | ۵ |
۰.۰۱۶۴ | ۰.۰۰۰۶ـ | ۰۰۵۱. | ۰.۰۰۷۹ | جنسیت: مذکر × گرسنگی | ۶ |
۰.۲۸۵۳ | ۰.۰۵۴۴ـ | ۱۰۳۶. | ۰.۱۱۶۳ | جنسیت: مذکر × دسته: بدن زنانه | ۷ |
۰.۱۶۲۳ | ۰.۱۶۴۸ـ | ۰۹۹۶. | ۰.۰۰۲۵ | جنسیت: مذکر × دسته: بدن مردانه | ۸ |
۰.۰۱۴۱ | ۰.۰۰۳۸ | ۰۰۳۱. | ۰.۰۰۸۹ | گرسنگی × دسته: بدن زنانه | ۹ |
۰.۰۰۷۴ | ۰.۰۰۲۲ـ | ۰۰۲۹. | ۰.۰۰۲۶ | گرسنگی × دسته: بدن مردانه | ۱۰ |
۰.۰۰۱۹ـ | ۰.۰۱۶۹ـ | ۰۰۴۶. | ۰.۰۰۹۴ـ | گرسنگی × جنسیت: مذکر × دسته: بدن زنانه | ۱۱ |
۰.۰۰۴۸ | ۰.۰۰۹۶ـ | ۰۰۴۴. | ۰.۰۰۲۴ـ | گرسنگی × جنسیت: مذکر × دسته: بدن مردانه | ۱۲ |
در مقابل، گرسنگی برای زنان بهویژه بر قضاوتهای بدن زنان تأثیر میگذارد، اما در مورد بدن مردان و اشیاء اثرگذاری کمتری دارد. این مدل پیشبینی میکرد زنانی که گرسنه بودند (SD ۱ بالاتر از سطح متوسط گرسنگی) در ۵۹٪ از آزمایشها بدن زنانه بزرگتر را انتخاب میکردند. در مقابل، آن دسته از زنانی که اعلام کردند سیر هستند (SD ۱ کمتر از سطح متوسط گرسنگی) فقط در ۴۲٪ از کارآزماییها، اندام بزرگتر را انتخاب نمودند.
شکل ۵. نمودار اثرات حاشیهای برای تعامل سه طرفه (یعنی SD ۱ برای گرسنگی محور)، با فاصله اطمینان ۹۵٪.
بحث
تحقیقات قبلی نشان داده بود که گرسنگی بیشتر با تأیید بدن زنان بزرگتر در محیطهای آزمایشی مطابقت دارد و این را به تفاوتهای بین فرهنگی در قضاوت در مورد اندازه بدن زنان مرتبط میکند (Nelson & Morrison, 2005; Swami & Tovee, 2006; Swami et al., 2006). با این وجود، پژوهش قبلی به جای آزمایش مرزهای تأثیر، عمدتاً بر قضاوتها (بهویژه قضاوتهای مردان) در مورد بدن زنان متمرکز بود؛ یعنی آیا گرسنگی به طور مشابه بر سایر محرکها تأثیر گذار است یا خیر. بدون در نظر گرفتن این تضاد، ادعایی مبنی بر اینکه گرسنگی بر قضاوت در مورد اندازه بدن زنان تأثیر میگذارد ممکن است گمراهکننده باشد، زیرا نشان میدهد که تأثیر آن مختص بدن زنان است. بنابراین، در مطالعه کنونی، ما قضاوتهای مردان و زنان را در مورد محرکهای متشکل از بدن مردان و زنان (که با چاقی متفاوت تغییر میکنند) و اشیاء (با اندازههای متفاوت دستکاری شده) مقایسه کردیم.
ما یک اثر اصلی از گرسنگی را یافتیم، به این صورت که محرکهای بزرگتر از دید شرکتکنندگان گرسنهتر، جذابتر به نظر میرسید. همچنین شواهدی را یافتیم که نشان میدهد گرسنگی تأثیرات متفاوتی بر انواع مختلف محرکها (بدن مردان، بدن زنان و اشیاء) دارد: گرسنگی، بیشترین تأثیر را بر قضاوت در مورد بدن زنان دارد. علاوه بر این، ما شواهدی را مبنی بر تأثیرات گرسنگی بر قضاوت انواع مختلف محرکها بسته به اینکه قضاوت کننده مرد است یا زن، متفاوت میباشد. برای مردان، به نظر میرسید که گرسنگی تأثیرات مشابهی در محرکهای مختلف داشته باشد: به عنوام مثال مردان گرسنه، بدن مردان، زنان و اشیاء بزرگتر را انتخاب مینمودند. در حالیکه گرسنگی در زنان باعث میشد تا جذابیت بدن زنان بزرگتر، بیشتر از اشیاء باشد.
اثبات ما مبنی بر اینکه تأثیر گرسنگی بر قضاوت در مورد چربی بدن زنان بسیار چشمگیرتر از تأثیر آن بر قضاوت سایر محرکها از جمله چربی بدن مردان است (اشکال ۴ و ۵ را مشاهده نمایید)، این فرض را پشتیبانی میکند که تأثیر گرسنگی دارای اهمیت عملکردی بسیاری است. به نظر می رسد در واقع نوعی مرز بین تأثیر گرسنگی بر بدن زنان در مقایسه با سایر محرکها و بر روی بدن در مقایسه با اشیا وجود دارد، اگرچه شایان ذکر است که به نظر میرسد گرسنگی بر قضاوت اشیا نیز تأثیر می گذارد، موردی که در زیر به آن میپردازیم. فرضیهها و ایدههای تحقیقاتی مرتبط (Nettle et al., 2017) and related research ideas Anderson et al., 1992; Brown & Konner, 1987; Ember et al., 2005) توضیح میدهند که رواج بدنهای بزرگتر (به ویژه بدن زنان) در شرایط گرسنگی، سازگاری برای مقابله با کمبودهای احتمالی آینده در مواد غذایی است. استدلال شده است که تغییرات مرتبط با گرسنگی در قضاوت درباره اندازه بدن ایدهآل موثر است (Nelson & Morrison, 2005; Swami & Tovee, 2006; Swami et al., 2006). یافتههای مبتنی بر آزمایشگاه قبلی در مورد تأثیر گرسنگی بر قضاوت وزن بدن زنان، بخشی از سازگاری با کمبود تغذیهای بالقوه را نشان میدهد.
توضیح دیگری که برای رابطه بین گرسنگی و ایدهآلهای بدن ارائه شده است، فرضیه امنیت محیطی میباشد (Pettijohn & Jungeberg, 2004; Pettijohn & Tesser, 1999). این فرضیه بیان میکند که ادراک از جذابیت بدنهای مختلف ممکن است تا حدی به میزان احساس امنیت افراد در محیط خود بستگی داشته باشد: محیطهای پرخطر ممکن است باعث شود افراد جذابیت بیشتری در شاخص های کلی بلوغ، از جمله افزایش وزن بدن پیدا کنند، زیرا ممکن است نشان دهنده افزایش توانایی برای مقابله با تهدید باشد. فرضیه امنیت محیطی تعریف دقیقی از تهدید زیست محیطی، شاخصهای بلوغ، یا زمینههایی که ممکن است در آن ترجیح افراد تغییر کند ارائه نمینماید. بدن زنان بالغتر بهعنوان بدنهایی بلندتر و سنگینتر، با کمر بزرگتر و انحنای کمتر (نسبت دور کمر به باسن بزرگتر و نسبت سینه به کمر کوچکتر Pettijohn & Jungeberg, 2004; Pettijohn et al., 2009) شناخته میشود. با این حال، در مورد اینکه آیا فرضیه امنیت محیطی پیشبینی میکند در شرایط ناملایمات، بدن زنان در صورتی که چربی بدن و BMI (Pettijohn & Jungeberg, 2004) کمتر یا چربی بدن بالاتری داشته باشد، اختلاف وجود دارد Reeve et al.,) 2016(. طی پژوهشهای ما، محرکهای بزرگتر بدن زنان در بیشتر موارد از مشخصات ارائه شده توسط پتیجان و همکاران پیروی میکنند (Pettijohn & Jungeberg, 2004; Pettijohn & Tesser, 1999)، به این صورت که بدن زنان بزرگتر، سنگین تر است و دارای کمر بزرگتر و نسبت دور کمر به باسن بزرگتر و نسبت سینه به کمر کوچکتر میباشند، همه این مشخصات را از ویژگیهای بدن زنان بالغ شمردهاند که باید در شرایط مختلف ترجیح داده شوند اما محرکهای بدن زنان ما قادر با توصیههایی در مورد چربی بدن متناقض نیستند و در مطالعه ما، بدن زنان بزرگتر دارای چربی بدن و BMI بالاتری بود.
مطابق با پیشبینیهای فرضیه امنیت محیطی، تحقیقات قبلی نشان دادهاند زمانی که شرایط اقتصادی-اجتماعی سختتری در طی یک نظرسنجی که چهار دهه پایانی قرن بیستم را پوشش میداد به وجود آمد نتیجه شد که زنان با جذابیت جنسی بالا، در واقع قد بلندتر و سنگینتر هستند، نسبت دور کمر و کمر به باسن بزرگتر و نسبت سینه به کمر و BMI کوچکتری دارند (Pettijohn & Jungeberg, 2004). مردانی که میخواستند شام بخورند، وزن سنگینتری را برای همسر ایدهآل رمانتیک خود نسبت به مردانی که به تازگی شام خوردهاند انتخاب کردند، اگرچه دستههای وزنی ترجیحی زنان بر اساس خوردن یا نخوردن آنها تفاوتی نداشت (Pettijohn et al., 2009). نویسندگان استدلال کردند که تفاوت جنسیتی میتواند به این دلیل باشد که بدن زنان در مقایسه با بدن مردان اهمیت بیشتری برای همسرشان دارد (Pettijohn et al., 2009).
یافتههای ما مسلماً با فرضیه امنیت محیطی سازگار است، زیرا به نظر میرسد گرسنگی بیشتر بر قضاوتهای بدن زنان و تا حدودی بر قضاوت بدن مردان تأثیرگذار است. با این حال، وقتی در نظر بگیریم که بدن مردان و اشیاء به طور مشابه تحت تأثیر گرسنگی هستند، فرضیه امنیت محیطی کمتر رضایت بخش است. در هر صورت، دادههای ما تنها چالش برای فرضیه امنیت محیطی نیست. به عنوان مثال، بر خلاف فرضیه امنیت محیطی، زنانی که مظهر جذابیت جنسی هستند طبق یکی از دو معیار اقتصادی مختلف، در دوران شکوفایی بیشتر قد بلندتر و سنگینتر بودند درحالیکه در زمانهای وجود تهدید نیز به احتمال زیاد BMI پایینتری داشتند (Webster, 2008). به طور مشابه گزارش شد مطابق با فرضیه امنیت محیطی، مردانی که در دوران کودکی بدرفتاری بیشتری را تجربه کردهاند، احتمال بیشتری دارد که در دوران بزرگسالی همسران چاق داشته باشند و از سویی دیگر گزارش شد بر خلاف فرضیه امنیت محیطی، زنانی که بدرفتاری بیشتری در دوران کودکی تجربه کردهاند، به احتمال زیاد شریکهای مرد لاغری دارند (Fletcher & Tefft, 2013).
اگرچه گرسنگی بیشترین تأثیر را بر قضاوت بدن (به ویژه بدن زنان) داشت، اما ما همچنین دریافتیم که افراد گرسنه به احتمال زیاد اجسام بزرگتر را به عنوان جذابتر انتخاب میکنند. کارهای دیگر، گرسنگی را به میل بیشتر به داشتن اشیاء مختلف، خرید اقلام غیرخوراکی بیشتر و افزایش هزینههای مالی بر روی اقلام غیرخوراکی در یک فروشگاه بزرگ مرتبط میکند (binder clips; Xu et al., 2015). یعنی به نظر میرسد گرسنگی مفاهیم و رفتارهای مرتبط با کسب را افزایش داده و بر رفتارهایی که در حوزههای کاهش گرسنگی بیربط هستند، تأثیر میگذارد (Xu et al., 2015). این پدیده ممکن است به توضیح اینکه چرا شرکت کنندگان گرسنه ما به طور کلی محرکهای بزرگتر را ترجیح می دهند کمک کند. در مجموع به نظر میرسد که گرسنگی افراد را به سمت فضل و نعمت ترغیب میسازد. با این وجود، پژوهش قبلی تأثیری از گرسنگی بر ارزیابی ذهنی افراد از اشیاء مختلف نیافته است (Xu et al., 2015). علاوه بر این، در مجموعهای از مطالعات سوامی و همکاران (2006) از مردان خواسته شد تا قضاوت کنند که تصاویر سندان در پنج اندازه مختلف، یا بطریهای شیر خالی با پنج اندازه مختلف، یا بطریهای شیر با پنج سطح مختلف پر شدگی (خالی تا پر) چقدر از نظر زیبایی شناختی دلپذیر هستند، و همچنین از مردان پرسیده شد که چقدر گرسنه هستند. هیچ کدام از آن کارها شواهدی پیدا نکردند که نشان دهد گرسنگی بر قضاوت این نوع دیگر از اشیاء تأثیر گذاشتهاست. پژوهش ما از شرکتکنندگان بیشتر، محرکهای بیشتر، طراحی انتخاب اجباری و تحلیل قویتر استفاده کرد و بر این اساس باید بهتر میتوانست اثر کوچک گرسنگی را بر ترجیح اندازه شیء تشخیص دهد.
بر این اساس، ممکن است نتایج تهی قبلی یک خطای نوع ۲ باشد، اگرچه ممکن است قضاوت در مورد جذابیت (پژوهش ما) در مقایسه با قضاوت در مورد زیباییشناختی اشیاء (Swami et al., 2006) یا میزان علاقه یا واکنش مثبت مردم به اشیاء مختلف تحت تأثیر گرسنگی متفاوت باشد (Xu et al., 2015). وقتی صحبت از قضاوت زنان (نه مردان) به میان میآید ما پیشبینی نمیکردیم که تأثیر گرسنگی برای بدن زنان قویتر از اشیاء باشد. این تفاوت را میتوان به شکلی غیرعادی توضیح داد، زیرا با توجه به اهمیت ویژهای که چاقی بدن برای تصویر و عزت نفس زنان دارد، ممکن است زنان بهویژه به این کار و یا به تفاوتهای بسیار ظریف در چاقی بدن زنان دیگر توجه کنند )2016(Grogan,
در واقع، محرکهای شیئی از بسیاری جهات از نظر ادراکی با محرکهای بدن متفاوت هستند، مثلاً تفاوت ادراکی در اندازه دو محرک در یک جفت که مقایسه مستقیم با قضاوتهای اندازه بدن را پیچیده میکند. علاوه بر این، شایان ذکر است که گرسنگی مطمئناً همه تغییرات در طول زمان در اولویت اندازه بدن را توضیح نمیدهد. به عنوان مثال، در روستاهای نیکاراگوئه، تلویزیون تأثیر بیشتری بر قضاوت اندازه بدن دارد تا وضعیت تغذیه (Jucker et al., 2017).
یکی از محدودیتهای مطالعه ما این است که از مردم خواستهایم بدنها و اشیاء را در یک جلسه قضاوت کنند در نتیجه ممکن است سوگیریهایی در پاسخ ایجاد کند که در غیر این صورت وجود نداشت. یعنی شاید شرکتکنندگان گرسنه ما متوجه شدند که تمایل دارند بدنهای بزرگتر یا بدن زنانه بزرگتر را در هر جفت انتخاب کنند و بنابراین این الگوی پاسخها را هنگام مشاهده اشیاء یا بدن مردان ادامه دادند. برای تعیین اینکه آیا این توضیح میتواند رد شود یا خیر، پژوهشهای آینده ممکن است از روش ما استفاده کنند اما به شرکت کنندگان فقط محرکهای بدن مرد یا فقط محرکهای شیئی را نشان دهند. همچنین اگرچه ما از مدلهای CGI برای ایجاد محرکهای بدن استفاده کردیم که توزیع چربی را به روشی واقعبینانه با افزایش چاقی شبیهسازی میکنند، اما نمیدانیم کدام جنبههای خاص از محرکهای ما برای شرکتکنندگان در هنگام قضاوتهایشان برجسته بود (e.g., Brooks et al., 2015; Hill et al., 2013).
محدودیت دائمی مطالعاتی که مانند مطالعات ما از شرکتکنندگان خواسته بود تا محرکها را در یک زمینه آزمایشگاهی رتبهبندی کنند، این است که ما فقط میتوانیم استنباط کنیم چگونه ممکن است به رفتار در دنیای واقعی تبدیل شود (Baumeister, Vohs, & Funder, 2007). در نهایت هنگام پرسش افراد در ارزیابی «جذابیت»، ما فقط بر یکی از جنبههای ادراکی آنان تمرکز میکنیم، در حالی که جنبههای دیگر (که بررسی نکردیم) نیز ارزشمند هستند. با این حال، تمرکز بر جذابیت درک شده به مطالعه ما اجازه میدهد تا به راحتی با مطالعات موجود که به بررسی گرسنگی و قضاوت در مورد جذابیت میپردازد (در بالا بررسی شد) ادغام شود (reviewed in Roberts & Little, 2008).
در مجموع، دادههای ما تصویری را ارائه میدهند که به موجب آن محرکهای بزرگتر و علل الخصوص بدن زنان (بهویژه وقتی توسط زنان قضاوت میشود) در شرایط گرسنگی بیشتر ترجیح داده شوند. این الگو را میتوان هم با توضیحات مرتبط همراه با تمایل به گرسنگی برای ترویج کسب توضیح داد. این توضیحات متقابلاً منحصر به فرد نیستند و میتوانند به طور موازی بر ادراک تأثیر بگذارند. پژوهشهای آینده ممکن است به دنبال کشف این موضوع باشند که آیا جنبههای خاصی از اندازه بدن (به عنوان مثال، آنهایی که از چربی، عضله، قد و هیکل ناشی میشوند) وجود دارند که تحت تأثیر گرسنگی هستند یا خیر، تا متریالهای پیشرفتهتری را برای توسعه بیشتر چارچوب نظری جهت قرار دادن این موارد فراهم کنند.
تقدیر و تشکر
دادهها و پروتکل بخشی از پروژه کارآموزی DM و پروژه پایان نامه توسط JC است. دادههای مرتبط با این تحقیق در Open Science Framework https://osf. io/t6kc4 موجود است.
خلاصه
مطالعات کثیر مبتنی بر آزمایش نشان داده است که افراد در حالت گرسنگی نسبت به زمان سیری، بدن افراد به خصوص زنان بزرگتر را جذابتر ارزیابی میکنند. تصور میشود که افراد هنگام گرسنگی و زمانی که از طرق دیگر تحت استرس هستند، به بدنهای بزرگتر و چاقتر تمایل بیشتری دارند. درباره رابطه بین محیط و ایده آلهای چربی بدن توضیحی اکولوژیکی داده شده است به طوری که اگر ذخایر غذا ناامن باشد، آنگاه چاق بودن ممکن است نشاندهنده دسترسی بهتر افراد به منابع باشد و زنان بهتر میتوانند نوسانات موجود در غذا را طی زمان اندک حین تولید و پرورش فرزندان خود تحمل کنند به بیانی دیگر، چاقی زمانی مفیدتر است که غذا کم باشد و این در ایده آلهای اندازه بدن نقش دارد.
مترجم: نگار موسوی
من خودم یه فرد چاق هیکلی هستم ۸۰ درصد این نتیجه رو تایید میکنم آخه هر کسی به هوای هیکلش.ما هم چیزای کوچیک و کم رو قبول نداریم
این واقعا صحت داره که افراد هیکلی و چاق چیزا بزرگتر دوس دارن.من خیلی رو دیدم که این طوری هستن
سلام بله